۱۳۸۹/۱/۳۱

کوروش بودن

من ومجید با کوروش و ژیلا همبازی بودیم.ژیلا همبازی من بود و کوروش همسن و همبازی مجید.از کوروش خوشم نمی آمد. وقتی می خواست میو های پوست کننده ات را بخورد یا اسباب بازیت را بگیرد بات مهربان بود ,میوه ها را که میخورد هلت می داد و زبان درازی میکرد..گاهی هم مو میکشید

گیر کردم بدجوری.دلم میخواست نماز بخوانم.نخواندم یاد کوروش بودم که نخواندم.

۱ نظر:

علیرضا گفت...

:)
نه بابا! این حرفا چیه.
خدا ست ها!
دعا بفرمایید.