۱۳۸۸/۱۲/۲۶

روز نو

وقت کم است.خیلی کارها باید بکنم.امسال که ایستاده بودم بی هیچ تغییری .اما حالا باید برم . اول از همه باید عاشق بشوم .باید زیاد ببوسم.باید زیاد در آغوش بکشم . خیلی وقتی نمانده.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

میدونی این پستت بیشتر حس رفتن داره تا زندگی
مثل شعر کفش های سهرابه
" بوی هجرت می آید
بالش من پر آواز پر چلچله هاست
صبح خواهد شد
باید امشب بروم"
باید عاشق بشوم

ناشناس گفت...

سلام یلدای عزیز ... مرسی که وبلاگمو دیدی ... بیشتر خواهمت خواند ... حس شفاف و صادقانه ای نسبت به خودت داری